جدول جو
جدول جو

معنی چمن خیز - جستجوی لغت در جدول جو

چمن خیز
زمینی یا جایی که استعداد روییدن چمن دارد. یا چمن در آنجا بسیار است. چمن زار:
تعالی اﷲ ازین شهر چمن خیز
که باد اوست بر دلها فرح بیز.
منیر (از آنندراج).
رجوع به چمن زار شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چشمه خیز
تصویر چشمه خیز
ویژگی زمینی که هر جای آن را بکنند آب بیرون آید، ویژگی زمین یا دامنۀ کوهی که بتوان از آن چشمه ای جاری ساخت، پرآب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غم خیز
تصویر غم خیز
جایی یا چیزی که از آن غم و اندوه برآید
فرهنگ فارسی عمید
(چَ مَ)
دهی از دهستان سملقان بخش مانۀ شهرستان بجنورد که در 50 هزارگزی جنوب باختری مانه بر سر راه شوسۀ عمومی بجنورد به نردین واقع است. کوهستانی و سردسیر است و 84 تن سکنه دارد. آبش از چشمه و قنات است. محصولش غلات، بنشن، میوجات و پنبه. شغل اهالی زراعت، مالداری و قالیچه بافی است و راهش مالرو است. در این آبادی تربیت زنبور عسل معمول است و عسل آنجا معروف میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(چَ)
دهی از دهستان رامجرد بخش اردکان شهرستان شیراز که در 68 هزارگزی جنوب خاوری اردکان و یک هزارگزی راه فرعی کامفیروز به پل خان واقع است. جلگه و معتدل است و 71 تن سکنه دارد. آبش از رود کر. محصولش برنج. شغل اهالی زراعت وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(پَ)
بیزندۀ سمن، مجازاً، خوشبو. معطر:
مرغ دل انگیز گشت باد سمن بیزگشت
بلبل شبخیز گشت کبک گلو برگشاد.
منوچهری
لغت نامه دهخدا
(زَ)
حاصل و محصول زمین. (ناظم الاطباء). محصول:
زمین خیز هر کشور از دهر چیست
به هر کشور از پیشه ها بهر چیست ؟
نظامی.
زمین خیز آن بوم را یک دو مرد
بدست آرد و سیر دارد بخورد.
نظامی.
گیاهیست آنجا زمین خیزشان
چو پلپل بود دانۀ تیزشان.
نظامی.
، کنایه از چیز عجیب و غریب. (از آنندراج) :
سخن می شد ازکار کارآگهان
که زیرک تران کیستند در جهان
زمین خیز هر کشور ازدهر کیست
به هر کشور از پیشه ها بهر چیست ؟
نظامی (از آنندراج).
زمین خیز چین چیزهای عجیب
که دل را دهد قوت و جان را نصیب.
امیرخسرو (ایضاً)
لغت نامه دهخدا
(اَ جَ گَ تَ / تِ)
جائی که خوشرویان بسیار دارد: کش، شهری بود به ماوراءالنهر حسن خیز. قریۀ گیلی و درچۀ سلطان آباد عراق حسن خیز است. طراز، شهری است ّ حسن خیز، به ترکستان
لغت نامه دهخدا
(اَ)
باغبان. (آنندراج) (ناظم الاطباء). مرادف چمن آرای و چمن پیرای و چمن طراز. (از آنندراج) :
پیری شکوفه کرد و اجل شد ثمرفشان
صد رنگ آرزوست چمن ساز ما هنوز.
میان ناصر علی (از آنندراج).
رجوع به چمن آرای، چمن پیرای و چمن طراز شود
لغت نامه دهخدا
(چَ مَ سَ / سِ)
آنکه در چمن ها بگردد. مرادف چمن گرد. (از آنندراج). گردش کننده در باغها. (ناظم الاطباء). سیرکننده در باغها و بستان. آنکه در باغ و بستان سیر و سیاحت کند:
الفت هوسم نیست به دلهای چمن سیر
ترسم که مرا با غم خود وانگذارند.
حضرت شیخ (از آنندراج).
رجوع به چمن گرد شود
لغت نامه دهخدا
(چَ مَ عَ)
مؤلف مرآت البلدان نویسد: دره ای است از کوههای باباپیر تویسرکان که مزرعه ای از مزارع سرکان و ملک خوانین آن جاست این مزرعه چشمۀ مختصری دارد و محل یک زوج کشتکار است. (از مرآت البلدان ج 4 ص 267)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
جائی که استعداد جاری ساختن چشمۀ آب را دارد. زمین یا کوهی که بتوان از آنجا آب بیرون آورد. چشمه زای:
هوا از لطافت در او مشک ریز
زمین از نداوت در او چشمه خیز.
نظامی.
رجوع به چشمه شود
لغت نامه دهخدا
(پَ)
زودخیز. تندخیز. جلدخیز. آنکه تند و سریع حرکت کند. تندرو:
ای فلک پیمای چست چست خیز
زانچه خوردی جرعه ای بر ما بریز.
مولوی.
رجوع به چست شود
لغت نامه دهخدا
(بُلْ عَ جَ)
غم آور. غم انگیز. صفت جایگاه یا چیزی که از آن غم برآید و کان اندوه باشد
لغت نامه دهخدا
تصویری از زمین خیز
تصویر زمین خیز
عجیب غریب شگفتی آور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غم خیز
تصویر غم خیز
اندوه خیز فژمخیز جایی که در آن غم تولید شود غم آور غم انگیز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چشمه خیز
تصویر چشمه خیز
جایی که استعداد جاری ساختن چشمه آب را دارد (زمین یا کوه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زمین خیز
تصویر زمین خیز
عجیب، شگفتی آور، محصول کشاورزی
فرهنگ فارسی معین
عطرآگین، معطر، خوش بو
فرهنگ واژه مترادف متضاد