زمینی یا جایی که استعداد روییدن چمن دارد. یا چمن در آنجا بسیار است. چمن زار: تعالی اﷲ ازین شهر چمن خیز که باد اوست بر دلها فرح بیز. منیر (از آنندراج). رجوع به چمن زار شود
زمینی یا جایی که استعداد روییدن چمن دارد. یا چمن در آنجا بسیار است. چمن زار: تعالی اﷲ ازین شهر چمن خیز که باد اوست بر دلها فرح بیز. منیر (از آنندراج). رجوع به چمن زار شود
دهی از دهستان سملقان بخش مانۀ شهرستان بجنورد که در 50 هزارگزی جنوب باختری مانه بر سر راه شوسۀ عمومی بجنورد به نردین واقع است. کوهستانی و سردسیر است و 84 تن سکنه دارد. آبش از چشمه و قنات است. محصولش غلات، بنشن، میوجات و پنبه. شغل اهالی زراعت، مالداری و قالیچه بافی است و راهش مالرو است. در این آبادی تربیت زنبور عسل معمول است و عسل آنجا معروف میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی از دهستان سملقان بخش مانۀ شهرستان بجنورد که در 50 هزارگزی جنوب باختری مانه بر سر راه شوسۀ عمومی بجنورد به نردین واقع است. کوهستانی و سردسیر است و 84 تن سکنه دارد. آبش از چشمه و قنات است. محصولش غلات، بنشن، میوجات و پنبه. شغل اهالی زراعت، مالداری و قالیچه بافی است و راهش مالرو است. در این آبادی تربیت زنبور عسل معمول است و عسل آنجا معروف میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی از دهستان رامجرد بخش اردکان شهرستان شیراز که در 68 هزارگزی جنوب خاوری اردکان و یک هزارگزی راه فرعی کامفیروز به پل خان واقع است. جلگه و معتدل است و 71 تن سکنه دارد. آبش از رود کر. محصولش برنج. شغل اهالی زراعت وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
دهی از دهستان رامجرد بخش اردکان شهرستان شیراز که در 68 هزارگزی جنوب خاوری اردکان و یک هزارگزی راه فرعی کامفیروز به پل خان واقع است. جلگه و معتدل است و 71 تن سکنه دارد. آبش از رود کر. محصولش برنج. شغل اهالی زراعت وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
حاصل و محصول زمین. (ناظم الاطباء). محصول: زمین خیز هر کشور از دهر چیست به هر کشور از پیشه ها بهر چیست ؟ نظامی. زمین خیز آن بوم را یک دو مرد بدست آرد و سیر دارد بخورد. نظامی. گیاهیست آنجا زمین خیزشان چو پلپل بود دانۀ تیزشان. نظامی. ، کنایه از چیز عجیب و غریب. (از آنندراج) : سخن می شد ازکار کارآگهان که زیرک تران کیستند در جهان زمین خیز هر کشور ازدهر کیست به هر کشور از پیشه ها بهر چیست ؟ نظامی (از آنندراج). زمین خیز چین چیزهای عجیب که دل را دهد قوت و جان را نصیب. امیرخسرو (ایضاً)
حاصل و محصول زمین. (ناظم الاطباء). محصول: زمین خیز هر کشور از دهر چیست به هر کشور از پیشه ها بهر چیست ؟ نظامی. زمین خیز آن بوم را یک دو مرد بدست آرد و سیر دارد بخورد. نظامی. گیاهیست آنجا زمین خیزشان چو پِلپِل بود دانۀ تیزشان. نظامی. ، کنایه از چیز عجیب و غریب. (از آنندراج) : سخن می شد ازکار کارآگهان که زیرک تران کیستند در جهان زمین خیز هر کشور ازدهر کیست به هر کشور از پیشه ها بهر چیست ؟ نظامی (از آنندراج). زمین خیز چین چیزهای عجیب که دل را دهد قوت و جان را نصیب. امیرخسرو (ایضاً)
باغبان. (آنندراج) (ناظم الاطباء). مرادف چمن آرای و چمن پیرای و چمن طراز. (از آنندراج) : پیری شکوفه کرد و اجل شد ثمرفشان صد رنگ آرزوست چمن ساز ما هنوز. میان ناصر علی (از آنندراج). رجوع به چمن آرای، چمن پیرای و چمن طراز شود
باغبان. (آنندراج) (ناظم الاطباء). مرادف چمن آرای و چمن پیرای و چمن طراز. (از آنندراج) : پیری شکوفه کرد و اجل شد ثمرفشان صد رنگ آرزوست چمن ساز ما هنوز. میان ناصر علی (از آنندراج). رجوع به چمن آرای، چمن پیرای و چمن طراز شود
آنکه در چمن ها بگردد. مرادف چمن گرد. (از آنندراج). گردش کننده در باغها. (ناظم الاطباء). سیرکننده در باغها و بستان. آنکه در باغ و بستان سیر و سیاحت کند: الفت هوسم نیست به دلهای چمن سیر ترسم که مرا با غم خود وانگذارند. حضرت شیخ (از آنندراج). رجوع به چمن گرد شود
آنکه در چمن ها بگردد. مرادف چمن گرد. (از آنندراج). گردش کننده در باغها. (ناظم الاطباء). سیرکننده در باغها و بستان. آنکه در باغ و بستان سیر و سیاحت کند: الفت هوسم نیست به دلهای چمن سیر ترسم که مرا با غم خود وانگذارند. حضرت شیخ (از آنندراج). رجوع به چمن گرد شود
مؤلف مرآت البلدان نویسد: دره ای است از کوههای باباپیر تویسرکان که مزرعه ای از مزارع سرکان و ملک خوانین آن جاست این مزرعه چشمۀ مختصری دارد و محل یک زوج کشتکار است. (از مرآت البلدان ج 4 ص 267)
مؤلف مرآت البلدان نویسد: دره ای است از کوههای باباپیر تویسرکان که مزرعه ای از مزارع سرکان و ملک خوانین آن جاست این مزرعه چشمۀ مختصری دارد و محل یک زوج کشتکار است. (از مرآت البلدان ج 4 ص 267)
جائی که استعداد جاری ساختن چشمۀ آب را دارد. زمین یا کوهی که بتوان از آنجا آب بیرون آورد. چشمه زای: هوا از لطافت در او مشک ریز زمین از نداوت در او چشمه خیز. نظامی. رجوع به چشمه شود
جائی که استعداد جاری ساختن چشمۀ آب را دارد. زمین یا کوهی که بتوان از آنجا آب بیرون آورد. چشمه زای: هوا از لطافت در او مشک ریز زمین از نداوت در او چشمه خیز. نظامی. رجوع به چشمه شود